چشم زخم

  • ۰۴:۴۸

یکی از مسخره ترین اتفاقایی که خیلی وقتا میوفته واسم اینه که دیگران بهم حسرت میخورن!

مثلا خانوم ف دوست مامانم به زندگی ما حسرت میخوره چون فکر میکنه زندگی ما خیلی آرومه و منم دختر درس خون و حرف گوش کنی ام که چشم مامان از دهنم نمیوفته

یا روژینا که به یه دانشگاه غیرانتفاعی قبول شدن من حسرت میخوره من!کلی ناراحتم که چرا پارسال اون اتفاقا افتاد و چرا امسال نرفتم کلاس کنکور تا جای بهتری برم و از دانشگامون بسیاااار متنفرم

یا مثلا بچه های دانشگامون که فهمیدن من با اسنپ میرم یا دوربین فلان دی دارم که خب حالا گرونه یا فلان موبایلو دارم شدم بچه پولدارشون!

اونا نگاه نمیکنن که من بخاطر یه مسئله خیلی مهم چقد ناراحت و افسرده ام و چقد خودمو میخورم و خنده واقعی رو لبم خیلی وقته نیونده اونا نمیبنن که من تقریبا خودمو فراموش کردم...که منو مامان خیلی خیلی بخث میکنیم و حرف میزنیم که من اون بچه خلف نیستم و واسه خودم از خط قرمزام عبور کردم

حالا همه اینارو گفتم که بگم امروز دوست مامان خانوم ف زنگ زده بود(بگم که خانوم ف و دوستم تقریبا امید به ایندشون باید از من بیشتر باشه حدود ۱۰تا خونه دارن که حالا درسته رو هواس ولی اینکه بهش نرسن هم نیست و بالاخره ۱۰تا خونه گیرشون میاد!)

و خانوم ف کلی به مامانم گفته خوشبحالت...-_-

من خیلی خیلی میخوام با قضیه چشم زخم منطقی کنار بیاما ولی از بعدازظهر همه وسایل من خیلی عجیب گم شدن و کلی گند زدم به کارم موبایلم از دستم افتاد!و....

امیدوارم آخر و عاقبتش خیر بشه:)

پ ن:اگه چشم زخمم نگیم من به نیروها خیلی خیلی اعتقاد دارم نیروهای منفی که ممکنه از سمت بعضیا ساطع بشه مثلا از سمت خانوم ف بسیااار ساطع میشه و من همیشه بعد زنگاش نگرانم:دی

پ ن2:مثلا اون دفعه ای که پام پیچ خورد در صورتی که زمین صاف بود و باعث شد مهرماه بدی داشته باشم...-_-

  • ۱۴۸

عجیب غریب؟!

  • ۰۵:۰۸

تخفیف های کتاب دیجی کالا خیلی بیشتر از تخفیف های نمایشگاه کتاب است و مسلما ترجیح میدم از

دیجی کالا کتاب بخرم امسال ولی شاید کمی دیر دست جنبوندم!امشب از ساعت یک میخواستم

لیست کتابامو وارد کنم تا ثبت بشه اما بعد از وارد کردن چنتا کتاب پیج لود نمیشد و چنتا از کتاب ها هم

که بلافاصله بعد از اضافه کردن به لیستم ناموجود شد-_-ساعت ۴صبح نه صفحه لود میشد و نه

میتونستم سفارشمو ثبت کنم اما نکته جالب نوشته پایین صفحه دیجی کالا بود که میدیدمش هفت روز

هفته ۲۴ساعته یکم واسم عجیب بود شاید چون ساعت ۴صبح با هیچکسی تلفنی صحبت نکرده بودم

و برام عجیب بود که یه شرکت تا این ساعت باز باشه اونم تو ایران اما خب زنگ زدم و وصل شدم به

کارشناس و عجیب بودن قضیه همون چند ثانیه اول بود وبعدش به کمک کارشناس تونستم کتابایی که

میخوامو ثبت کنم البته بجز اون چنتایی که ناموجود بود:دی

پ ن:

من نمایشگاه رفتم و کتابم خریدم خیلی کم=)و بیشتر بخاطر دیدن مکان جدید نمایشگاه و خریدن

کتاب "۱۳دلیل برای..."بود که متاسفانه غرفه بسته بود-_-

میخواستم قسمت بین الملل رو کامل بگردم اما نه پای ضرب دیدم یاری میکرد و نه وجدانم اجازه میداد

دوستمو همراه خودم ازین غرفه به اون غرفه بکشونم:)

پ ن ۲:

عجیب ترین اتفاق امروز شاید این بود که واسه ی استوری خانوم "ه" یکی از بچه های دانشگاه پیام

گذاشتم!صرفا از روی سرگرمی:)) و اونم کلی حرف زد و گفت دلش واسم تنگ شده و من مثل همیشه

نموندم چنتا ازین جمله های چندش عجیجم و عشقم و منم دوست دارم بستم تنگش مهتاب بهم گفته

واسه بقای خودم تو دانشگاه باید این کارو بکنم و صمیمی تر بشم!که البته از نظر من صمیمیت نیست

ولی خب دارم انجامش میدم:دی

  • ۱۷۵

از پسرهای دانشگاه هم شانس نیوردیم۲

  • ۰۲:۳۳

بنظرم باید یه هشتگ درست کنم که از پسرهای دانشگاه هم شانس نیوردیم!

یکی از پسرها ویس فرستاده بود تو گروه!ایشون از خمیازه کشیدنشون ویس گرفتن و فرستادن و در ادامش گفتن که خستن حالا شما هی باور نکنید...اصلا باورم نمیشه با اینا یه جا میرم اصلا-_-

  • ۱۷۰

انقده بارونو دوس دارمم

  • ۰۲:۲۷

رفتم بارونو ببینم زمین خیس بود لیز خوردم پام خورد به ماشین لباسشویی...انگشت پام ترکید و شنبه ام نرفتم دانشگاه حالا انگشتم شبیه ژله شده و باد کرده ولی من هنوز بارونو دوس دارم:))

  • ۱۵۴

...

  • ۰۲:۲۵

در من گره خورده طنابی بسته به هیچم...

  • ۱۶۷

دوست

  • ۰۸:۰۹

بچه که بودم هم اجتماعی بودم وهم شجاع!

هروقت میرفتم پارک یکی دو جین دوست پیدا میکردم ودنبال هم دنیارو کشف میکردیم،وقتاییم که دوستای

مامان میومدن که اغلبشون معلم های بازنشسته بودن قربون صدقه طرز حرف زدنم میرفتن وعاشقم بودن

اما الان اینجوری نیست من کم حرفم و تقریبا هیچ دوستی ندارم اون دوتایی ام که دارم یه جوری باهام رفتار

میکنن که انگار موجود وحشتناکی ام یا حوصله سربر!خلاصه که چقد بد که ما آدما ذاتاارتباطو دوست داریم و

چقد بد که من هیچ دوستی ندارم:)

+

بچه های کار هستن؟همونا که میگین پول ندین بهشون همیشه فکر که میکنم میگم خب اگه دست خالی

برن کتک میخورن حتی بیاین فکر کنیم که ما به هیچ بچه ای پول ندیم بنظرتون کافیه؟بنظرتون اون بچه رو

ول میکنن؟شاید اعضاشو بفروشن شاید بفروشنشون به کشورای همسایه وهزارتا چیز دیگه ...

میبینید؟فقط مسئله پول نیست مسئله اینه که من ترجیح میدم گشنه باشم اما کتک نخورم و هزارتا بلای

دیگه سرم نیاد پس لطفا سر من وامثال من غر نزنید که چرا بهشون پول میدین!!من هروقت داشته باشم

خوراکی وهروقتم نداشته باشم پول میدم-__-

  • ۱۷۲

تسبیح دلبر

  • ۰۴:۰۴
من آدم مذهبی نیستم یعنی اصلا خیلی به خداهم اعتقاد ندارم!
امروز دوست مذهبی حافظ قرآنم هدیه تولدم که دو سه ماه ازش میگذره رو داد یه تسبیح سرمه ای
که به جرئت خیلی خیلی زیبا هست!
از وقتی اومدم خونه هی تو دستم میچرخونمو هی لذت میبرم و هی زیر لب میگم کاش انقدر کوچیک نبودی که نری تو گردنمو وانقدر بزرگ نبودی واسه دستم!
  • ۱۶۲

از پسرهای دانشگاهم شانس نیوردیم

  • ۰۳:۲۳

ازینکه فردا باید برم دانشگاه پیش آدمای به ظاهر خوب متنفرم:|

پ ن: انقد بچه نباشید وقتی استاد بهتون نوزده داد بگید استاد عوضی بود بد بود بد درس داد:)

بچگانه رفتار نکنید مخصوصا شما پسرهاکه کلی ادعا کول بودن دارین...نگین وایی اینو شدم نوزده بیست هام

بهم میخوره:|

پسرهای عزیز که بازم خیلی کول هستید نگید نمیایم دانشگاه بعد پاشید برید...واقعا زشته:|

پ ن:فردا که امروز باشه باید هم دوربین ببرم هم کوله پشتی هم لپ تاپ هم کتاب هم رنگ هم بوم!

8صبح تا 8 شب:)

  • ۱۵۳

مسکن ترین آهنگ:)

  • ۱۹:۴۰
Come on eileen -dexy's midnight runners
  • ۱۳۳

...

  • ۰۷:۰۳

نمیدونم الان این چیزی که میخوام بخورم صبحونه محسوب میشه یا شام یا هرچی!

من این وعده هرچی رو قراره با بیگ بنگ تئوری بخورم و به صدای بارون گوش بدم!

پایان شب من یا آغاز روز خیلی قشنگ و خوبیه

  • ۱۴۰
Designed By Erfan Powered by Bayan