- سه شنبه ۱۴ شهریور ۹۶
- ۰۶:۵۴
اینکه میم دخترداییم که یه روزی از رفتاراش فکر میکردم مثل خواهرمه خواهرم نیست و از هفت پشت غریبه هم غریبه تره اینکه انقدر میشناسمش که بدونم عاشق هیچ مردی نمیشه و اگرهم بشه بخاطر موقعیتشه اینکه میدونم چند نفر رو تو آب نمک خوابونده و چقدر ازین رفتارا بدم میاد ازینکه اینجوریه ازینکه الان دوستلش یه سری ادم پولدارن و حالا حدود چهار ماهه بهم سر نزده و سوغاتی که واسم اورده بود رو داده دست مامانش که بیاره!!رفته با کراش من دوست شده و توتلگرام قشنگ گفت با همونی که کراش داشتی دوست شدم و انگار نه انگار که کارش خیلی خیلی مزخرفه:/
به پ داداشم فکر میکنم که از شیش سالگیم نبوده و انگار هیچ وقت داداش نداشتم به اینکه تنها همدردیش در مقابل حرفام این بود که گفت ناراحت شدم ولی حتی سراغمم نگرفت و اینکه الان با دوس دخترش تو آمریکا چقد شادن:(
به بابا فکر میکنم که دفعه اخر بهم گفت هرکاری دوس داری بکن و حاضر نیست کمکم کنه و دستمو بگیره و حرفاش رنجم میدن و تا دیوونگی ناراحتم میکنه...
به همه اینا فکر میکنم و به هزار تا مشکل دیگه و نمیدونم چجوری میشه حلشون کرد چجوری میتونم داشتن در عین نداشتنم رو درست کنم:)...
- ۱۳۶