شاید نتیجه اش تنهاییه

  • ۱۴:۳۶

نمیدونم اینهمه سال زندگی کردن با مامان وابستگی آورده یا دلبستگی یا حتی شایدم عادت!

اما زندگی کردن باهاش تقریبا غیر ممکنه وقتی حرفشو گوش ندی،وقتی باهاش مخالفت کنی وقتی

فقط بگی از دستش خسته شدی تا هفته ها باهات سرد رفتار میکنه وقیافه میگیره!به سوالات جواب سر بالا میده وبه ندرت لبخند میزنه.

مامان همیشه دنبال دلیلیه که توجیه کنه همه چیز رو وبه ندرت حق رو به من میده،همیشه جبهه میگیره...

و متاسفانه باید بگم که مامان اصلا و ابدا محبت کلامی و لمسی رو بلد نیست بلد نیست که بچه اش رو بغل کنه یا عزیزم وجون ببنده تنگ اسم بچه اش!

شایدم دارم اشتباه میگم مامان محبت کلامی رو خوب بلده اما زمانی اجراییش میکنه که من با بابا دعوا کردم یا کاملا به حرفش گوش کنم ولی این از نظر من دوست داشتن نیست اون هم از نوع مادرانه!

++

درجه بد بودن بابا شاید کمی کمتره یا شایدم بیشتره وفقط از یه نوع دیگس اما ظاهرا بابا محبت کلامی رو بلده گفتن جمله دوستت دارم رو وبازیگر خیلی خیلی خوبیه

+++

من؟نتیجه بزرگ شدن تو همچین خانواده ای شاید ناراحت شدن به دفعاته شاید گند دماع بودنه شاید نتیجه اش تنهاییه!

  • ۱۱۵

خواب وبیداری

  • ۰۵:۰۵

امروز "ز" زنگ زد خونه،خواب بودم و مامان گفت که خوابه...دوباره زنگ زد و ما داشتیم شام میخوردیم

گوشی رو بر نداشتم به خیالم که میخواد راجبه رتبه بپرسه و...

اومد تو تلگرام و بله شامم کوفتم شد و وقتی جواب دادم نمیدونم چطوری خودشو دعوت کرد خونمون؟

و من؟رفتم تو حالت منگی سابقم و بعد چند لحظه که فهمیدم چه اتفاقی افتاده نگاه کردم به دورو برم

به خونه به اینکه چقدر کثیف وافسرده اس چقد شبیه خودمونه...

و تا الان داشتم خونه رو میسابیدم وتمیز میکردم و کاش کاش میکردم که ای کاش نمیگفتم فردا بیکارم...

+

وقتی من بیدارم همه خوابن وقتی من خوابم همه بیدارن!

++

امروز با فکر اینکه کدوم راه خودکشی جذاب تره خوابیدم وخواب خونه قبلیمونو دیدم هیچ فرقی نکرده بود

همچنان از حیاط میترسیدم ،شیلنگ آبو برداشتم و به گلا آب دادم به درخت خرمالو،گل ها و...

بعدش از پنجره حیاط تو انبارو نگاه کردم و انگار که روحم به پرواز بیاد پرسدم سمت اتاقم با همون تراس

گندش داشتم گوشیمو درست میکردم که از فرش قرمز وتراس عکس بگیرم درست همون لحظه که

داشتم تو خوابم زندگی میکردم "ز"زنگ زد و من پریدم از خواب...

+++

اذون که میگن حالم بد میشه،پر از دلتنگی وخستگی میشم ونهایتا یه گوشه کز میکنم تا تموم شه تا دوباره بتونم کارمو ادامه بدم:دی



  • ۱۱۲
Designed By Erfan Powered by Bayan