- يكشنبه ۲۴ مرداد ۹۵
- ۱۴:۳۶
نمیدونم اینهمه سال زندگی کردن با مامان وابستگی آورده یا دلبستگی یا حتی شایدم عادت!
اما زندگی کردن باهاش تقریبا غیر ممکنه وقتی حرفشو گوش ندی،وقتی باهاش مخالفت کنی وقتی
فقط بگی از دستش خسته شدی تا هفته ها باهات سرد رفتار میکنه وقیافه میگیره!به سوالات جواب سر بالا میده وبه ندرت لبخند میزنه.
مامان همیشه دنبال دلیلیه که توجیه کنه همه چیز رو وبه ندرت حق رو به من میده،همیشه جبهه میگیره...
و متاسفانه باید بگم که مامان اصلا و ابدا محبت کلامی و لمسی رو بلد نیست بلد نیست که بچه اش رو بغل کنه یا عزیزم وجون ببنده تنگ اسم بچه اش!
شایدم دارم اشتباه میگم مامان محبت کلامی رو خوب بلده اما زمانی اجراییش میکنه که من با بابا دعوا کردم یا کاملا به حرفش گوش کنم ولی این از نظر من دوست داشتن نیست اون هم از نوع مادرانه!
++
درجه بد بودن بابا شاید کمی کمتره یا شایدم بیشتره وفقط از یه نوع دیگس اما ظاهرا بابا محبت کلامی رو بلده گفتن جمله دوستت دارم رو وبازیگر خیلی خیلی خوبیه
+++
من؟نتیجه بزرگ شدن تو همچین خانواده ای شاید ناراحت شدن به دفعاته شاید گند دماع بودنه شاید نتیجه اش تنهاییه!
- ۱۱۹