- شنبه ۲۶ آذر ۰۱
- ۱۰:۴۴
ببینید وقتی ۳ بار شب بهتون زنگ میزنم توقع ندارم صبح روز بعدش
فقط بهم یه پیام اونم نه اس ام اس لیترلی بهم پیام بدید که زنگ زده
بودید...چون اینجوری مطمئن میشم دوست داشتنتون تظاهره=)
- ۲۹
ببینید وقتی ۳ بار شب بهتون زنگ میزنم توقع ندارم صبح روز بعدش
فقط بهم یه پیام اونم نه اس ام اس لیترلی بهم پیام بدید که زنگ زده
بودید...چون اینجوری مطمئن میشم دوست داشتنتون تظاهره=)
ببینید تو مسئله افسردگی چیزی که ضد حال هست اینه که شما کتاب نمیخونید، تولید کننده نیستید، کارهای مرتبط با رشته تون رو انجام نمیدید و صرفا در یه نقطه ایستادید:)
اما ضدحال ترین اینه که شما برای تولید محتوا و اینا تلاش نمیکنید بلکه تلاش میکنید کمتر خسته و متنفر و گریه آلود باشید و دست خودتونو بگیرید ببرید حموم یا داخل لیستتون جابجایی چراغ مطالعه مثل یه غول بزرگ میمونه
و نهایتا رفتن به حموم میتونه به درازا بکشه یا اتاقتون هفت روز مثل قبلش باشه و این هفت روز شاید بشه چهارده روز!!
و بخش عجیب ترش اینکه اگه پیش روانشناس نرید(کله خر باشید) و کمی آگاهی داشته باشید باید خودتونو در آغوش بگیرید و بگید چیزی نیست و میگذه و سوال اما کی رو نتونید جواب بدید:))
حالت تهوع دارم و خسته ام.
برای کابوس ندیدن دیروز یه فیلم ترسناک دیدم(fresh) که ترسناک نبود آما
خب شب دیگه کابوس ندیدم:))
این قضیه خستگیم رو اگه ببریم تو نمودار درختی به دو بخش تقسیم میشه افسردگی و کمبود ویتامین داخل پرانتز pcod ، تیروئید و کم خونی و اینا...
خلاصه اش اما بسیار مزخرفه نداشتن انرژی و خواب الودگی و کار نکردن و از زندگی متنفر بودن و این جور چیزا!
آیا امروز زیر تختم رو تمیز خواهم کرد؟ خیر
آیا چراغ مطالعه ام و پاک کن خمیریم میرن رو میز تحریرم؟ خیر
آیا امروز دوش میگیرم؟ محتملا بله
آیا فیلم و سریال میبینم؟بله صد درصد
آیا کتاب میخوانم؟شاید
آیا زندگی را دوست خواهم داشت؟ نه امروز و نه فردا دوست نخواهم داشت:)
خواستم مطالب قبلی رو پاک کنم یا ثبت موقتشون کنم اما جدای از تنبلی با خودم گفتم سر چی دارم این مقاومتو به خرج میدم؟ هیچی!
حس میکنم قرون وسطی زندگیم همین دوره اس، البته که قبلش نرمال و اوکی نبوده اما این دوره از شروع کرونا جدا برام تبدیل شد به قرون وسطی و اصلا اینا الان مسئله نیست چون اگه بنویسم زمان و کلمات هستن و در نمیرن زمان در میره ولی حداقل کلمات نه...
زهرا جدا ازت متنفرم که دوست پسر ازگلتو به من ترجیح دادی:))
و اینکه الان سرم درد میکنه، هیچ دوستی ندارم، هیچی از دانشگاه یاد نگرفتم و این چند روز عید هیچ کاری نکردم و هیچ دوستی ام ندارم و جدا اگه میشد میمردم...
وسواسمم داره خودشو نشون میده چونکه استرس دارم...دیشبم از ۶ عصر خوابیدم تا ۱ شب بعد از ۱ شب رفتم کنار مامان کابوس دیدم تا ۴ صبح و تا الانم سردرد دارم و دندون درد چونکه قطعا دندونامو رو هم فشار دادم:))
دو سه روز پیش بلاگفارو چک کردم و دیدم نتونستم واردش بشم !گفتم شاید فیلتر شدم اما نشده بودم...کم کم فهمیدم یه مشکلی برای سایت پیش اومده و مدیر بلاگفا ترجیحش به سکوت بوده در برابر اون همه وبلاگ نویس!حقیقتا خشمگین و ناراحت نشدم(شدم)حتی خودمو آماده کردم برای از دست دادن آرشیو وبلاگم!
بعدش گفتم شاید این یه موهبته!!"فراموشی" از یاد بردن تو یه لحظه!
کاش منم میتونستم چیزایی رو که نمیخوام حذفش کنم یا پنهونش کنم. اما نه!!من انسانم و از اول اولش هممون زجر کشیدیم و قراره تا سالیان سال زجر بکشیم!
پس عجالتا اینجا مینویسم تا دردم کمتر شه و سر دوستامو نخورم و بعدش به این فکر نکنم که سر اندک دوستامو خوردمو و ممکنه خسته بشن ازم...
سرم درد میکنه وتا الان نخوابیدم دلم یه کتاب میخواد مث ریش آبی یا یه سریال مث sharp objects
اینجا کلی نبودم و بزارید بگم چی شد!!
هیچوقت به پدری که ۵سال ازتون خبری نگرفته اعتماد نکنید مخصوصا اگه حرفاش این باشه که میخواد کمکتون کنه و شروع کنه بعد ۵سال بهتون کمک مالی کردن هیچوقت بهش اعتماد نکنید و نرید چون مثل من پشیمون میشید
تابستون سال ۹۷ رفتم امریکا پیش بابا و زنش و میتونم بگم افتضاح بود انقدر که حاضرم الان هرچی بدم تا خاطرات مزخرف اون روزا از ذهنم پاک بشه و حتی پاک بشه که بابایی داشتم اصلا!
دلم نمیخواد زندگی اینجوری باشه انگار که تا قبل این نمیدونستم زندگی چه افتصاحیه و الان فهمیدم و حالم واقعا بهم میخوره و دلم میخواد نباشم تو این دنیای مزخرف!!!!!
دانشگاهمم به فناس گره خوردم دلم میخواد از الان اروم باشم چیزای خوب بیاد و جذبم کنه و زندگی اروم باشه...دلم ارامش میخواد!
خوابم به شدت بهم خورده و مثل قبل نیست که بتونم یه شب تا صبح بیدار باشمو دوروز بعدش بتونم ۸شب بخوابم!
اتفاقاییی که افتاده بقدری بد بوده که دوباره شبا گریه میکنم و همش ناراحتم!
دلم میخواد حذف ترم کنم نزدیک دوهفته است حتی بیرونم نرفتم و یه جور بدی ام!
هیچکدوم از دوستام اینارو نمیدونن و فکرم نکنم تمایلی داشته باشن به دونستنش
هروز کلی عصبانی میشم!
اصلا اصلا هیچ کاری نمیکنم نه فیلم نه کتاب نه هیچی دقیقا مث مرده متحرک
تمرکزمو از دست دادم و گاهی وقتا حتی رشته کلام از دستم در میره:(
شبا خسته ام اما خوابم نمیبره
و به شدت موندم از آینده و همه چیز یه جور ترس از همه چی به جونم افتاده!
موبایلمم دوربینش شکسته و حتی نبردم درستش کنن:(
بهار میگفت عاشق شدی؟نمیدونم واقعا اگه ام شدم نمیدونم عاشق کی شدم که اینجوری روز و شبم بهم ریخته و ف*اکدآپه:(
پ ن:زنگ زدم روانشناس وقت بگیرم شمارمو گرفت تو این هفته بهم وقت بده:/و خودش زنگ میزنه میگه فلان روز بیا و ۱۲۰هزار تومن میگیره:(کاش حداقل حقوقا با قیمتا همخونی داشت:((
آدم گوه همونیه که اولین بار من باید بهش زنگ بزنم وقتی ام زنگ میزنم و جواب نمیده دوروز بعدش از طریق یه نفر باید بفهمم ساعت ۸شب خواب بوده:) اونوخ خودت نمیتونستی زنگ بزنی یا تکست بدی؟#عن نباشیم!